اول از همه این مطلب رو که یک نفر تو
کامنت های
کیوان گذاشته بود نگاه کنید.و کامل بخونیدش:
اين جور چيزها رو فقط نميشه از نقطه نظر جنسی ديد در مورد همه به خصوص توی دو جنس با هم كاملاً فرق داره. بيشتر خانمها كنار اين نياز جنسی دنبال مسائل عاطفیاش هم ميگردن تا بتونن خودشون رو شايد توجيه كنن يا كارشون رو يا نميدونم! كلا دوتاش رو كنار هم ميخوان! چون به هر دو به يه ميزان نياز دارن و فكركنم كه به عاطفه بيشتر از اون يكی! ولی توی آقايون چندان اين طوری نيست.
در كل اين ماجرا تو زندگی خيليا پيش مياد چون تعداد آدمای خوش شانسي كه بتونن نيمه دومشون رو پيدا كنن خيلی كمه. با توجه به اين مساله كه حساسيت حوزه امنيتی مرد بر پايه جسم زن و حوزه امنيتی زن بر پايه عواطف مرد بنا شده ( و اين يه چيز طبيعينه ... نه خوبه و نه بد ) يعنی چه؟ ا
گر قرار باشه بين دو گزينه انتخاب كيند كدوم رو انتخاب ميكنيد؟ (اين فقط يه مثاله)
1. همسر شما با كسی بخوابه.
2. همسر شما به كسی دل بسته باشه.
(اكثرا مردها گزينه 2 رو انتخاب ميكنن و زنها گزينه اول رو...و اين يك اصل نيست...ممكنه شما متفاوت فكر كنيد) پس يه مرد وقتی رابطه خارج از ازدواج داشته باشه (منحصرا نه سكس) نهايتاً ممكنه برگرده و حتي بعد از اون احساس پشيمانی و عذاب وجدان كنه يا به همسرش احساس وفاداری بيشتر كنه ولی زن اگر تن به رابطه خارج از ازدواج بده (در حد سكس) از نظر عاطفی ديگه نميتونه پيوند قبلی رو با همسرش برقرار كنه...پس اين يه تفاوت بين زن و مرده در بحث تعهد و خيانت...
خلاصه بعد از اون فهمیدم مردهایی هم که هیچ مشکلی توی زندگیشون ندارن از نظر جنسیيم مشکلی ندارن (:و زن خیلی زیبایی هم دارن می تونن دو سال با یه دختر مجرد تلفنی صحبت کنن )
يك يافتهی مهمی كه در اين زمينه دارم اينست كه اين رفتارها در محدوديت خيلی شايع ترند، يعنی قبح كنار گذاشتن يك همسر (چه مرد و چه زن) به خاطر يك آدم جديد در ايران صد برابر يك كشور غربيست، برای همين آنجا وقتی نيازهايشان دچار خلا ميشود، مثل آدم ول میكنند و ميروند دنبال همان هوای جديدی كه (شايد به اشتباه) فكر میكنند راحتتر توی آن نفس میكشند... اما اينجا اگر يك همچين جسارتی هم داشته باشی تا ته عمر ننگ و سركوفت يك انتخاب بولهوسانه دنبالت است.... حالا به قول زيبای محمد رضا انحراف مردان به بدن میگرايد و زنان به روح ...
:: مدتهاست مشغلهی ذهنی من چنین موضوعیه. فکر میکنم شلوار دوتا شدن رو بیشتر اطمینان به نفس پیدا کردن میشه معنی کرد. شکل ازدواجهای ما چه اونها که سنتیه، چه اونایی که مثلاً مدرنه غلطه. یا بر پایهی یه عشق بچهگونهس یا به دلیل کف کردن شاش و تکمیل کردن نیمهی دین یا چه میدونم به خاطر سر و سامون گرفتنه. اونوقت طرف وقتی آتیشش خوابید کمی هم دست و بالش باز شد تازه میفهمه ای بابا چه خلا گنده ای داره.
:: زن و مردی که به دلايل مختلف نظير: عدم آموزش سرد مزاجی ذاتی يا بيمارگونه تفاوت طرفين از لحاظ بيوشيمی و رزنانس جنسی نتونن از نظر سکس، پارتنرشون رو کاملاً پر و ارضا کنند ( که البته منظور فقط ارضای نهائی نيس بلکه شامل همه حواشی و مهارتهای مربوط به کميت و کيفيت معاشقه هم ميشه که مسلما صرفاً جنبه جسمانی نداره و اينو ديگه حداقل خانمها نميتونن از نظر احساسی با هر شخصی تجربه کنند و احساسات و عواطف هم درش تاثير زيادی داره ) ناآگاهانه بستر مناسبی برای خيانت همسرشون فراهم می کنن. متأسفانه بنظر مياد کوتاهی خانمها در اين مورد حداقل در فرهنگ ما بيشتره. زنی که خودش هنوز با بدنش و نيازهاش آشنائی لازم نداره، آموزش نديده، سکس و لذت جنسی رو فقط منحصر به مردان ميدونه، حتی زنانی که از نظر روانی اونقدر قفل شدن که هيچوقت به بدنشون اجازه تجربه ارگاسم رو نميدن! و دردناکتر زنانی که رابطه جنسی رو نه بدليل نياز و لذتی متقابل و دونفره بلکه صرفاً واسه رضايت همسر و حتی گاهی باج گيری!!! و منت گذاشتن بر سر طرف مقابل انجام ميدن همه و همه البته نه بعنوان تنها عامل ولی بعنوان اساسیترين انگيزه ميتونه زمينه ساز روابط خارج از قراردادی بنام ازدواج واسه طرف مقابل باشه و صد البته مردانی که با زير و بم احساسی و جنسی زنشون آشنائی ندارن و يا از لحاظ فيزيولوژی هماهنگ نيستن و حتی اگه اون خانم از سر ناچاری يا اعتقادات و افکار و باورهای خودش هم دم نزنه اون رابطه، رابطه سالمی نخواهد بود زير بنائی ويران که با هر نسيم ملايمی به لرزه درمياد. شايد اغراق آميز باشه اما فکر میکنم درصد بالائی از مشکلات زوجها حتی در ساير زمينههای زندگی برخاسته از بستر مشترک است! ... ازدواج واقعی پنج رکن اصلی داره: همحس بودن همفکر بودن، همدل بودن، همخوابه بودن و همخانه بودن! بقول امريکائیها : ازدواج يک شغل بيست و چهار ساعته است!
:: اگه دو طرف که به هم رسما" تعهد دادن از خودشون خلاقیت نشون بدن و هر روز خودشون رو آپدیت کنن و جذابیتهاشون رو بیشتر بکنن و سعی کنن نو بشن که خیلی کار سختیه شاید دیگه زندگی غیر رسمی ایجاد نشه باید مثل یه رمان طولانی و مبهم باشن واسه همدیگه نه مثل یه داستان کوتاه.
خیلی راجع به این کامنت فکر کردم . میدونید اون سوالی که اول می پرسه که دوست دارید زن یا شوهرتون چیکار کنه رو از اکثر ادم های دورو برم پرسیدم. حقیقت عجیببیه!
در مورد 90 % ادم هایی که ازشون پرسیدم منجمله خودم صادقه ! مردها حس مالکیت زیادی نسبت به زنشون احساس می کنند . ولی خیلی جالبه که حاضرا طرف قلبش رو باخته باشه اما جسمش رو نه ! خب مسلم اینه که قلب یک زن از الت جنسیش مهم تره اما چرا ما مردها اینطوری هستیم ؟
من خودم که هرچه قدر با خودم فکر می کنم به همون نتیجه اول می رسم . یعنی دوست دارم زنم قلبش رو نبازه !
نمی دونم شاید به خاطر اینه که من فکر می کنم اگر کسی قلبش رو ببازه در آینده حتما جسمش رو هم می بازه ! شاید و هزاران شاید دیگر!
من هم همیشه از این می ترسم ایا ممکنه طرفین بعد از ازدواج دوباره عاشق بشند؟
اره متاسفانه ممکنه !!
از قدیم گفتند که اگر کسی آلت تناسلی و پول داشته باشه زنش ماله خودشه . اما من فکر می کنم جای یک قلب مهربون اینجا خالیه؟
البته این موضوع جای بحث بیشتری داره و ایشالله راجع بهش صحبت میکنم.
شرمنده تو این پست هم بد دهن شدم و هم بی حیا!
پ.ن :بعضی از لغات بی ادبی ادیت شد.
by: mohsen in 8/10/2006 07:02:00 PM
| link
Thursday, August 10, 2006