همیشه از خوندن این متن لذت بردم. از دوست عزیزی برای من :
نمی دانم چرا دوباره دست به قلم برده ام . حتی نمی دانم برای که می نویسم . آیا یا بار هم این نوشته ها به سوی تو خواهد آمد .
آیا بازهم باید به این نوشته ها حسودی کنم؟ هیچ چیز رانمی دانم.تنها می خواهم بنویسم.
هر که او بیدارتر،پردردتر هرکه هشیار،رخ زردتر
طبق معمول همیشه پنجره را می گشایم و به آسمان عروج می کنم. امشب ستاره ها غمگین بنظر می آیند.به دنبال تو می گردم.اما تو نیستی ! از آسمان می پرسم : ستاره من امشب کجاست ؟ می گوید:" اوستاره توست سراغش را از من میگیری ؟
ملتمسانه به آسمان خیره می شوم . می گوید:ستاره ها دلشان نازک است و نباید اورا آزرده خاطر می کردی .
و من دوباره به ستاره ها خیره می شوند . آسمان امشب بدون تو برق همیشگی را ندارد. از هیاهوی ستاره ها هیچ خبری نیست . اشک در چشمان آسمان جمع شده است . آخر تو زیباترین فرزندش بودی . آسمان نگاه غضب آلودی به من می کند . اما من هنوز چشم به راه بازگشت تو هستم.ستاره ها متوجه حضورم میشوند .از من روی بر می گردانند. ناگهان آسمان تیره و تار می شود و جز تاریکی هیچ نمی بینم.وحشت تمام وجودم را فرا گرفته ، از ترس به هق هق می افتم و نام تو را صدا می زنم. ناگهان آسمان را نوری عظیم فرا میگیرد . چشمانم را می بندم . دوباره چشمانم را باز می کنم. ستاره من برگشته است ......
by: mohsen in 3/31/2007 05:26:00 PM
| link
Saturday, March 31, 2007