امروز پنجشنبه
(در اخر مطلب هم لینک دانلود هست هم یک مطلب طنز جالب یادتون نره)
و من باز تنها شدم
ولی همش با خودم می گفتم اگر تنهاترین تنهایان شوم با ز
هم خدا هست!
دارم روحیه ام رو از دست میدم !
بعضی موقع ها دیگه با خودم میگم دیگه ادامه نمی دم!!
یادم میاد یک جایی خونده بودم بیشتر خودکشی ها
صبح زود اتفاق می افته!!
شاید من هم اینطوری شدم البته نه خودکشی ها اما دپ دپ!
البته خودم هم خسته شدم از بس اینجا از دپی نوشتم.
راستی دیگه از واژه زندانی سیاسی و این مسائل حالم داره به
هم می خوره . ما با اینکارومون اکبر گنجی رو هم داریم به کشتن
میدیم .چرا برای اینکه اونهم تو محظورات اخلاقی گیر کرده
و یک حالت جو گرفتگی بهش دست داده و داره به خودش اسیب می رسونه
جامعه ی ما یک جامعه ی نخبه پرور نیست نخبه کشه و بار ها و بارها
اینو اثبات کرده از همون زمان امیر کبیر یا قدیمترش بوذرجومهر
اینجا هرکی بخاد نابغه باشه یا کارهای جدید بکنه باید از صفحه محو بشه
البته در این مورد توصیه می کنم برید کتاب جامعه شناسی نخبه کشی رو
بخونید .که با دلیل همه ی این مسائل رو بیان می کنه!
حالا بیچاره اکبر گنجی اخرین قربانیه این دکترین احمقانه است
به نظر اگر یک زندانی کاری بتونه بکنه که از زندان بیاد بیرون و
نکنه خیلی کار عبثی کرده.
به این میگن تاکتیک به این میگن استفاده از حربه
حالا می خواد عفو مشروط باشه یا هر پخه دیگه ای !
به نظر من یه اکبر گنجی آزاد صد بار بهتر از یه اکبر گنجی
تو زندانه !
ما خودمون اینجا آزاد نشستیم و به اون بیچاره می گیم تو تو زندان
بمون تا ما اینجا آزاد بشینیم و پز بدیم
که چی جورج بوش بگه تو ایران زندانی سیاسی داریم.
به نظر یک عده دارن از این قضیه سو استفاده می کنن!
و بزرگترین قربانی این قضیه کسی نیست جز اکبر گنجی
این هم مطلب طنز این پنجشنبه باشد که رستگار شوید
مرد جوون: ببخشين آقا ، می تونم بپرسم ساعت چنده؟
پيرمرد: معلومه كه نه!
جوون: ولی چرا؟! مثلا" اگه ساعت رو به من بگی چی از دست ميدی؟!
پيرمرد: ممكنه ضرر كنم اگه ساعت رو به تو بگم!
جوون: ميشه بگی چطور همچين چيزی ممكنه؟
!پيرمرد: ببين... اگه من ساعت رو به تو بگم ، ممكنه تو تشكر كنی و فردا هم بخوای دوباره ساعت رو از من بپرسی!
جوون: كاملا" امكانش هست!
پيرمرد: ممكنه ما دو سه بار ديگه هم همديگه رو ملاقات كنيم و تو اسم و آدرس من رو بپرسی!
جوون: كاملا" امكان داره!
پيرمرد: يه روز ممكنه تو بيای به خونهء من و بگی كه فقط داشتی از اينجا رد ميشدی و اومدی كه يه سر به من بزنی! بعد من ممكنه از روی تعارف تو رو به يه فنجون چايی دعوت كنم! بعد از اين دعوت من ، ممكنه تو بازم برای خوردن چايی بيای خونهء من و بپرسی كه اين چايی رو كی درست كرده
جوون: ممكنه!
پيرمرد: بعد من بهت ميگم كه اين چايی رو دخترم درست كرده! بعد من مجبور ميشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفی كنم و تو هم دختر من رو می پسندی!
مرد جوون لبخند ميزنه!
پيرمرد: بعد تو سعی می كنی كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كنی! ممكنه دختر من رو به سينما دعوت كنی و با همديگه بيرون بريد!
مرد جوون لبخند ميزنه!
پيرمرد: بعد ممكنه دختر من كم كم از تو خوشش بياد و چشم انتظار تو بشه! بعد از ملاقاتهای متوالی ، تو عاشق دختر من ميشی و بهش پيشنهاد ازدواج می كنی!
مرد جوون لبخند ميزنه!پيرمرد: بعد از يه مدت ، يه روز شما دو تا مياين پيش من و از عشقتون برای من تعريف می كنين و از من اجازه برای ازدواج ميخواين!
مرد جوون در حال لبخند: اوه بله!پيرمرد با عصبانيت: مردك ابله! من هيچوقت دخترم رو به ازدواج يكی مثل تو كه حتی يه ساعت مچی هم از خودش نداره در نميارم!!!
و این هم دانلود های داغ
HOTDOWNLOAD LINK
چند تا از بهترین آهنگ های گوگوش
by: mohsen in 7/28/2005 09:07:00 AM
| link
Thursday, July 28, 2005