<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d3757662\x26blogName\x3dMardetanha\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://mardetanha.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttps://mardetanha.blogspot.com/\x26vt\x3d-810027836581327245', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>


یادداشت‌های یک مردتنها
notes by a lonely man
God sees the truth but bides it's time
بایگانی لینک‌ها ::
هدهدی که خواند و رفت.
پوپک رفت . از بازیش خوشم امده بود. خوب رفت خوشبحالش . امشب پس از مدتها در تنهایی مطلق گریستم ! چرا خداوند بعضی ها رو اینقدر دوست دارد. که امشب من در زنجان در تنهایی خودم بجای خندیدن برای او بنویسم. مردن چیزه جذابی نیست اما خوب مردن نصیب هرکس نمی شود .اکنون می فهمم چرا پوپک هشت ماه در کما ماند . کارهای خدا هیچکدام بی حکمت نیستند.هیچکدام.
دیشب می دانستم امشب اخرین شب اوست اما فکر نمی کردم با مرگش من را نیز بگریاند. من ادم احساساتی نیستم معمولا گریه نمی کنم اما امشب گریه کردم شاید بیشتر از همه برای خودم . کارت اهدای عضوم راگرفتم به مرگ خودم فکر می کردم . من چگونه خواهم مرد ! امشب تمام فکرم اینست . ایا من هم می میرم ؟
*خوانندگان خارج از کشور پوپک گلدره بازگیر نقش نرگس در سریالی به همین نام درایران بود. این سریال هم اکنون پربیننده ترین سریال تلویزیونی ایرانیان است .
برای تو!
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور

می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند به چشم راهها

لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر خاک
بی تو،دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پوسد آنجا زیر خاک

by: mohsen in 8/15/2006 12:21:00 AM | link
Tuesday, August 15, 2006