<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d3757662\x26blogName\x3dMardetanha\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://mardetanha.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttps://mardetanha.blogspot.com/\x26vt\x3d-810027836581327245', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe", messageHandlersFilter: gapi.iframes.CROSS_ORIGIN_IFRAMES_FILTER, messageHandlers: { 'blogger-ping': function() {} } }); } }); </script>


یادداشت‌های یک مردتنها
notes by a lonely man
God sees the truth but bides it's time
بایگانی لینک‌ها ::
مرد چیست ؟ مرد کیست؟


 این پست در ابتدا در وبلاگ یکی از دوستان وبلاگی منتشر گردید است.اما از بس که جالب بود .گفتم دوباره اینجا منتشرش کنم.توصیه می کنم حتما بخوانید(مخصوصا اگر دختر هستید).

این برای افراد بالای 18 سال نوشته شده است.لطفا اگر پایین این سن هستید یک مقداری به ایستید تا 18 ساله بشوید .

 


دوستی در نظرخواهی پست قبل اینگونه برایم نوشت...:
" شری جان سلام
ببخش که ممکنه حرفام بی ربط به موضوعت باشه ولی بهم حق بده plz
می خواستم کمکم کنی .
دیروز در کمال ناباوری بعد از ۵ سال نامزدی نامزدم رو توی خونه اش در حال ... با یه دختر دیدم که البته دوست دختر قدیمی اش والبته معلوم الحال بود که ظاهرا ۵ سال پیش باهاش به هم زده بوده.(قبل از من(
هیچ توضیحی نداد و فقط رفت به دختره هم گفت برو فلان جا من میام دنبالت .!!!!!!!!!!!!!
و اما من دختر ۲۵ ساله دانشجوی فوق لیسانس و با خانواده خوب خوش قیافه و خوش اخلاق و از نظر سکس به قول خودش آخرش بودم و به قول خودش یه تار موی منو با هیچی عوض نمی کرد .
فقط می خوام بهم بگی چرا؟؟؟چرا بعد از ۵ سال محبت بی قید و شرط من این جواب منه. هیچ جوری باورم نمی شه.از دیروز توی کما هستم .البته از گوشه کنار می دیدم و میشنیدم ولی قسم می خورد و میگفت تو من رو کاملا و همه جوره ارضا می کنی هیچکس زنی مثل من نداره و....
خواهش میکنم بهم بگو چرا؟تو مردی و می فهمی بگو بهم؟؟؟
کجا کم گذاشتم؟؟"


 

و اما جواب:

توی وجود اکثر مردها یک کرمی هست که دائم در حال وول خوردن است و یک لحظه هم آرام نمی نشیند...اسم این کرم " بروم یکی دیگر را هم بکنم!" است...واقعا ببخشید...یکوقت فکر نکنید من آدم بی ادبی هستم...هرچه خواستم اسم علمی این کرم را کمی سانسور و یا لااقل تلطیف کنم تا احساسات عمومی را کمتر جریحه دار کند دیدم حق مطلب ادا نمی شود...
یک فیلسوف بزرگ* میگوید :" تنها مردی که از زندگی جنسی خودش راضیست یک مرد مرده هست"...مردها در زندگی برای خود فلسفه ای دارند که در این جمله خلاصه می شود...:" میکنم، پس هستم...!"...جماعت ذکور شوهر جنیفر لوپز هم که باشند باز هم چشمشان در کوچه و خیابان به دنبال اقدس و بتول دو دو می زند...بروید زندگی همین "بن افلک" مادر به خطا را بخوانید...آنقدر هرز پرید که کارشان به طلاق و طلاق کشی ختم شد...کون یک میلیون دلاری جنیفر هم نتوانست او را پایبند خانه و زندگی کند...حالا شما هی بیا بگو من که چیزی کم نگذاشتم و چطور شد که اینطور شد...!؟ کون من و شما خیلی بیارزد فوقش دویست سیصد هزار تومان است... اصلا پانصد هزار تومان...! چانه هم نزنید که جان خودم بیشتر راه ندارد...تازه آن هم در صورتیست که چیزی در مایه های هدیه تهرانی باشید...والا کون آدمهای معمولی کوچه و بازار اگر نظر من را بپرسید هزار تومان هم نمی ارزد...پس بیخود فکر نکنید اگر یکبار جلوی شوهر و یا دوست پسرتان لخت شدید یعنی سکسی ترین آدم روی زمین هستید و تا اخر عمر دیگر او را مدیون و منقاد خویش ساخته اید...
شاید برایتان جالب باشد بدانید اکثر مردها هرگز یک فیلم سکسی را دو بار تماشا نمیکنند...یک فیلم سکسی بار اول یک فیلم سکسی ست...بار دوم تبدیل به یک ملودرام عاشقانه ی کش دار و خسته کننده می شود که در آن بازیگر نقش اولش زنی ست که بدون هیچ دلیل مشخص و قابل قبولی به طرز زننده ای لخت است...! چنین چیزی خیلی عجیب و قابل تامل است...چرا که اگر فرض را بر آن بگیریم که یک مرد با دیدن مثلا صحنه ی برهنه شدن زنی برانگیخته می شود چرا شدت این برانگیختگی با این شدت و حدت نزول میکند...؟
مردها ماشینهای اتومات با دکمه ی ON و OFF نیستند...ممکن است یک روز که با رب دشامبر نیمه باز از حمام بیرون آمدی دوست پسرت تو را سکسی ترین موجود روی زمین بنامد و به طرز وحشیانه ای با تو عشقبازی کند ولی روز بعد همین حرکت تو در نظرش یک جلف بازی لوس بچه گانه باشد...!بگذارید جمله ی اول این پاراگراف را اینگونه اصلاح کنم که مردها ماشینهای اتومات با دکمه ی ON و OFF هستند اما کنترل این کلید عموما در دستان یک غریبه است...!
گاهی وقتها یک تماس و برخورد سهوی پای زنی جوان در تاکسی آنقدر برایتان هیجان انگیز و جذاب و سکسی و پر معنا می شود که همانجا طپش قلب میگیرید و تمام بدنتان گر می گیرد...! در صورتی که اگر دوست دختر و یا همسرتان در تاکسی دستش را توی شلوارتان هم میکرد اینچنین تاثیری رویتان نمیگذاشت...این جادوی غریبه هاست...جادوی زنانی که نمی شناسیم...جادوی آذمهایی که تصرفشان نکرده ایم...این مکانیزم در همه یکسان است...اما برخی محافظه کار ترند و برخی دیگر بی پروا تر و گستاخ تر...آدم خیلی باید آدم حسابی باشد که اگر زن و دختری بهش چراغ سبز نشان داد به این فکر کند که من مثلا نسبت به رابطه ای متعهد هستم...همه که مثل من نیستند...! این چیزها دیگر متعلق به داستانهاست...مرد وفادار وجود ندارد و هیچوقت هم وجود نداشته است...اگر مردی امکان هرزگی داشت و با این حال وفادار بود و وفادار ماند شک نکنید که یا قدیس است یا ترسوست و یا از مردانگی چیزی کم دارد...مردها اگر جسما هم به زنانشان خیانت نکنند روحا و فکرا خیانت میکنند...این خانوم بی جهت فکر میکند اتفاق عجیب و غریبی افتاده ست...شوهرش نسبت به بقیه ی شوهرها فقط کمی بدشانس بوده است...همین...! والا میلیونها زوج خوشبخت دارند زندگی میکنند و میلیونها از این اتفاقها هر روز دارد در گوشه و کنار اتفاق می افتد...!
مردها به معنای واقعی کلمه تنوع طلب ، ماجراجو و حریص هستند...عشقهای جدید...روابط جدید...آدمهای کشف نشده...خیلی ها ممکن است به علت محافظه کاری و یا هر چیز دیگر جلوی امیالشان بایستند...ولی این میل همخوابگی با زنان مختلف در همه ی مردها وجود دارد...درست مثل میل خوردن یک بستنی بسکین رابینز...ممکن است کسی که مرض قند دارد به خاطر عوارضش بسکین رابینز نخورد اما همیشه حسرت خوردنش با او هست و خواهد بود...مرض قند روابط زناشوهری منافع مشترک و ترس از دست دادن این منافع است...وقتی در زندگی مشترک پای منافع مشترک در میان باشد مرد محافظه کار تر می شود...وفادار می شود...ولی مطمئن باشید شما به عنوان همسر و یا دوست دختر فابریک که همیشه available هستید دیگر یک مهره ی سوخته اید...برای مردها روابطشان با جنس مخالف یک نوع کفتر بازی ست...فقط تا وقتی نگاهش ملتمسانه رد شما را در آسمان میزند که آن بالا بالاها باشید...به محض اینکه جلد بام شدید و رفتید توی قفس دوباره نگاهش به سوی آسمان خواهد بود...!
حدود یک سال پیش در نوشته ای با عنوان "خاطرخواهی" کمی جدی تر به همین مساله اشاره کرده ام...برای بخش پایانی این نوشته قسمتی از آن را به عنوان حسن ختام می آورم...شاید که بفهمید چرا نباید از مردها توقعات بیجایی مثل وفاداری داشت:
"
...یا اصلا چرا راه دور بروم...همین عشقهای خیابانی...فکر می کنید اینهمه آدمی که هر روز در خیابانها از هر کس و ناکسی عشق گدایی می کنند همه لزوما انسانهایی تنها هستند که به دنبال یک همدم و یا حتی شاید یک همخوابه می گردند؟ خیر...مگر ممکن است آدمهایی با آن شکل و شمایل و سن و سال کسی در زندگیشان نباشد...مساله این است که لذت عشق ناشناخته ای که هر لحظه ممکن است از پیچ یک خیابان یا انتهای یک کوچه سر و کله اش پیدا شود بسیار بیشتر از لذت هم صحبتی و یا معاشقه با زنی ست که در خانه منتظرشان نشسته است...! وحشتناک است اما حقیقت دارد...چیزی که یک زن و شوهر را سالهای سال کنار هم نگاه می دارد عشق نیست... عادت است و محافظه کاری و مصلحت جویی و بعضا استیصال...!
... اگر مردی محافظه کاری و یا باورهای عمیق اخلاقی و یا مذهبی در وجودش نباشد حتی اگر زیباترین زن دنیا را داشته باشد چون آن زن را متعلق به خود می داند دیگر احساسش به او از جنس عشق نخواهد بود (حتی اگر محافظه کاری و چنین باورهایی هم در وجودش باشد اینگونه خواهد بود) چرا که عشق مقصد نیست که مسیر ناشناخته ایست که قدم زدن در آن با همه ی بیم و امید هایش و با همه ی مناظر بدیعش است که لذت بخش است و به عشق تعبیر می شود...!
اشتباه نکنید...هیچ مردی روی تخت ارضا نمی شود...با قاطعیت می گویم...تمام لذت و انگیزه هرزه گردی همان جستجو و چانه زنی و بیم و امیدی ست که مرد برای لحظه وصال صرف می کند...اگر هرزه گردی به سکس تشبیه شود نقطه ارگاسمش آن لحظه ایست که زنی سوار ماشینت می شود و تو حین باز کردن باب آشنایی به سمت محلی برای کامجویی از او حرکت میکنی...!
...خودتان را گول نزنید...شوهر و یا دوست پسرتان دوستتان دارد...بهتان دلبسته است...تحمل دیدن ناراحتی شما را ندارد و هرکاری می کند که شما خوشحال و خوشبخت باشید...وقتی می گوید دلش برایتان تنگ شده از صمیم قلب این را می گوید...حتی شاید تصور زندگی بدون شما برایش غیر ممکن باشد...ولی همه ی اینها دلیل نمی شود که هرزه گردی نکند (یا لااقل این نیاز را نداشته باشد)...او مقصر نیست...او در کوچه و بازار به دنبال چیزی می رود که شما مطلقا نمیتوانید به او بدهید...کدام زنی را سراغ دارید که نگران روابط پنهانی شوهرش (ولو در درونی ترین لایه های ذهنش) نباشد...؟ من هم مثل شما از دیدن مردانی که در کوچه و خیابان جلوی پای هر زن و دختری ترمز می کنند در حالی که همسران و یا حتی رفیقه هایشان در جایی منتظر و دلبسته شان هستند احساس ناراحتی می کنم...البته نه به آن دلایلی که یک زن و یا خیلی های دیگر نسبت به این مساله واکنش نشان می دهند...! من از دیدن فیلمی که نقطه اوج آن (جستجوی عشق) در لجنزار دروغ و خیانت فیلمبرداری شود حالم به هم میخورد...فکر می کنم اگر کسی شریکی برای زندگی اش انتخاب کرد باید به آن درجه از رشد رسیده باشد که عشق را دیگر در وجود زنان جستجو نکند...چون در این صورت به دام هرزه گی...به دام دروغ...به دام خیانت...و به دام شهوات می افتد..."

* درست حدس زدید...منظورم آن بالا از فیلسوف بزرگ همان شراگیم زند بود...منتها به علت شکسته نفسی تصمیم گرفتم نامم را در پاورقی بیاورم...!البته این فیلسوف بزرگ جمله ی دیگری هم با مضمونی مشابه دارد که می فرماید: " تنها مرده ها و ابله ها از زندگی جنسی خود راضی هستند."

پ.ن: از انجا که هویت کامنت گذار بر بنده و بر شما نامکشوف است و از انجا که اصلا معلوم نیست که این کامنت سر کاری نباشد تصمیم گرفتم یک مقدار مطایبه آمیز جواب بدهم که بعدا کسی نتواند ادعا کند که شراگیم را گذاشتیم سر کار...! امیدوارم لحنم باعث دلخوری این دوست ناشناخته ی من نشود...به هر حال لپ کلام همین بود که عرض کردم، گیرم کمی موقع جواب دادن قمیش آمدم...!
ضمنا این خانوم اگر واقعا با مشخصات فوق وجود خارجی داشته باشد (تحصیل کرده...خوش اخلاق..خوشگل...خانواده دار...پولدار و غیره و ذلک) همینجا بنده در لفافه! خودم را برای غلامی ایشان کاندید میکنم...!

   

by: mohsen in 11/06/2007 07:04:00 PM | link
Tuesday, November 06, 2007