دیروز عصر دلم خیلی گرفته بود عصر سگ رو برداشتم رفتم کنار ساحل نشستم و تو دریای غم غوطه ور شدم.عصر جمعه ها خیلی دل گیره. برای همه فکر می کنم همینطوره.
نمی دونم چرا همش این شعر یادم میاد .کو کوزه خر کوزه گز و کوزه فروش................
بهر حال جمعه ی دلگیری بود .اما خوب گذشت .غربت هربدی که داره حداقل باعث میشه ادم قدر
اون چیز هایی رو که تا به حال تو زندگی قدرشون نمی دونسته بدونه .اینجا کلی از هندی ها و پاکستانی هاو افغان فیلیپنی ها میان که برای چنج ویزا میان اونها هم عجیب بدبختند. اینجاست که ادم می فهمه که بین غربت و غربت هم خیلی فرق هست .
عاشقم بر قهر و بر لطفت به جد
بولعجب من عاشق این هردوضد
by: mohsen in 4/23/2005 08:41:00 AM
| link
Saturday, April 23, 2005